سکوت خواهم کرد واز یاد خواهم برد، آنچه را که به پایان رسید وشروع خواهم کرد آنچه را که دوباره به اتمام می رسد: سیگاری آتش خواهم زد تا بخاطر... قلمی خواهم شکست تا به آغاز... اراده ای خواهم کرد تا به ثمر... فنجانکی خواهم شکست تا به شکست... بره ای خواهم شدتابه تمرد.... وعمری خواهم کرد تا به مرگ... واوقات را معدوم خواهم ساخت هم چنان که آب غسالخانه ای را چرک... و خاکی را فردود... زندگیم را مفعول.... و خدایان را برای لحظه ای مشغول خواهم ساخت سنگ تراش شروع می کند برای لقمه نانی و چه اهمیت دارد حقیقت آنچه می نویسد چیست! چه اهمیتی دارد تاریخ تولد اتفاقی که به پایان رسیده است؟ و فریادهای انزجار از درد زایمان مادرم،تنها با نام پدر بر سنگ جای میگیرد. من از آنچه بودم جدا شدم قطعه.....ردیف....نام من است تنها خود می توانم مراقب خود باشم گودالم رادوست خواهم داشت و با موریانه هایم چند ساعتی بازی خواهم کرد و اگر صدایی لرزان بر قبر من حمدی خواند به او خواهم خندید،تا حد مرگ.... دوستان عزیز که از اینترنت با سرعت پایین استفاده میکنند پیشنهاد میکنم که با کیفیت128 که کیفتی خوب و با حجم متناسب است دریافت کنند و کسانی که سرعت بالا دارند میتوانند با کیفیت های192 و 256 دریافت کنند دانلود با کیفیت 128 از سرور سایت MP3 320 MP3 192 MP3 128 OGG 56 مادر خوابهای طلایی! آی عشق! آنگاه که غرور کسی را له می کنی، خواهشم اینه بمون و کنسلش کن رفتنو انقدرسرت روپایین نگیر اتیشن نزن تیغ دوم رو بزن بزار بریزه ابروم دل بسوزونی برام دردسکوت تو ازاین تیغم بدتره اگه بخشیدی عزیزم هی نگاه نکن به من
روز و شب زیر لبم اسم تو رو ذکر کنم
دوستم داشته باش، دوستم داشته باش
من به آن می ارزم که به من تکیه کنی
گل اطمینان را تو به من هدیه کنی
من به آن می ارزم که در این قربان گاه تو به دادم برسی
تو نجاتمم بدهی از غم بی هم نفسی
تو به آن می ارزی که گریه بارانم را به نو تقدیم کنم
دوستم داشته باش، دوستم داشته باش
من به آن می ارزم که به من تکیه کنی
گل اطمینان را تو به من هدیه کنی
تو به آن می ارزی که اسیر تو شوم
و به یمن نفست آنقدر زنده بمانم که پیر تو شوم
تو به آن می ارزی که گریه بارانم را به نو تقدیم کنم
عشق فرمان داده که به تو فکر کنم
روز و شب زیر لبم اسم تو رو ذکر کنم
و "وقتی عشق فرمان می دهد،
"محال" سر تسلیم فرود می آورد"
به نیروی عشقی که در نهان به خدا داشتم
و به قدرت پارسایی ها که در خلوت خویش ورزیده ام
و به اعجاز ایمانم به نور،
بر سر این قیامت انفجارهای بی امان فریاد زدم:
آرام!
با تازیانه ی یقین،
بر سر و روی امواج عصیانی این دریای طوفان زده،
چندان نواختم که از درد و داغ اشک آمیزی
که در التماس های آمرانه ام یافتم،
یقین کردم که طوفان این قیامت آتش و رنگ و نور
فرو خواهد نشست
و این انفجارهای دیوانه فرو خواهد خفت
و چنین شد.
شبم روز شد و "نار"م، "نیروانا".
حریق نمرودی بر من گلستان ابراهیمی گشت.
هر گلوله ی آتشی، گل سرخی!
دانلود کل آلبوم در یک فایل زیپ Directlink
دانلود کل آلبوم در یک فایل زیپ Directlink
دانلود کل آلبوم در یک فایل زیپ Directlink
دانلود کل آلبوم در یک فایل زیپ Directlink
ملکه فرخنده لذات کودکی!
چه کس تو را هدایت می کند به رقصهای آسمانی؟
به همرکابی تو که دلخواه پسران است و دختران
و به دلبری ها و افسون های بی پایان؟
من زنجیرهای جوانی ام را می گسلم
بیش ار این پای نمی نهم در دایره پررمز و راز تو
و قلمرو حکمرانی ات را
به خاطر این حقیقت ترک می گویم...
... هنوز برون آمدن از رویاها سخت است
رویاهایی که به ارواح خوش گمان، بسیار آمد و شد می کنند
آنجا که هر حوری زیبا، الهه ای را می ماند
که چشمهایش از میان تابش نور، تلاءلویی جاودان دارد
آنگاه که خیال، به حکمرانی بی انتهایش دست می یازد
و هرچیز چهره ای دیگر به خود می گیرد
آن هنگام که باکرگان دیگر غرور نمی ورزند
و لبخند ِ زنان خالصانه است و حقیقی...
آیا سزاست که خویش را به تمامی به تو وانهیم، جز نامی از خود؟
و آنگاه از گنبد ابرگون تو فرود آییم،
بی یافتن پریزادی در میان تمام زنان
و همراهی بین همه یاران
آیا سزاست به ناگاه دست کشیدن از قلمرو آسمانی تو
و گرفتار آمدن در زنجیر پریان افسونگر؟
و آنگاه اعترافی منصفانه به فریبکاری زن
و خودخواهی و خویش انگاری یاران؟
شرمناک، اقرار می کنم سلطه تو را درک کرده ام
حالیا حکمرانی ات رو به پایان است
بیش از این بر فرمان تو گردن نخواهم نهاد
بیش از این بر بالهای خیال انگیز تو اوج نخواهم گرفت
ابلهی دیگر بیاب! برای عشق ورزیدن به چشمهای درخشان
تا گمان ببرد که آن چشم از آنِ محبوبی است حقیقی
و ایمان بیاورد به افسوس این جسارتِ زود گذر
و بگدازد در زیر اشکهای حسی سرکش!
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
بسوی کدام قبله نماز می گذاری که دیگران نگزارده اند...
یا اگه میخواى برى این بار نفرین کن منو
این تو و این تیغ این شاهرگ هرچه قدر میخواى بزن
تیغو بردار دستامو خط خطی کن تلافیه
یه عمری من زدم به قلبت تو نگفتی کافیه
تو رو بخدا قصم اونطور نگاه نکن به من
لاقل چیزی بگو فحشی بده حرفی بزن
عزیزم دستات نلرزه تیغ اولو بزن
واسه خیانت ها و کم محلی های من
من خیانت کردم اما تو نیاوردی به روم
3 و 4 و 5 و 6 تیغا رو پشت هم بزن
وقت جون دادن هم وایسا و تو چشمام زل بزن
شاید اون لحظه ببینی اشک چشمای منو
بیا با هم آشنا کن تیغ و رگهای منو
نکنه هنوز مهمم
چرا گریه میکنی؟
حالا وقتشه بیای منو راحتم کنی
اگه باز منو ببخشی
با چه رویی زنده باشم از خجالتت درام
بزار با دستای پر مهرتو رو به قبله شم
اونطوری شاید قیامت باهات رو برو بشم
تو این دنیا نشد ازت نگه داری کنم
شاید اون دنیا بتونم واسه تو کاره کنم
تیغ دستت دادم
اما عزیزم اینو یادت نره
نکنه فهمیدی مثل خون تو رگهای منی
که نه میتونی بری نه تیغو راحت میزنی
نکنه میخوای ببخشی نه تورو خدا بزن
تو که از خونم گذشتی تو که بخشیدی منو
خواهشن پیشم بمون و کنسلش کن رفتن رو
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 40735